مریضی قبل از شروع مدرسه ها
فرشته کوچولو روز 29 شهریور به همراه مامانی و آقاجون رفته بودن باغ و حسابی بهش خوش گذشته بود و بازی کرده بود وقتی من از سرکار اومدم اونا هنوز نیومده بودن برای همین از خونه آقاجون رفتم خونه و خونه رو تمیز کردم و چلو گوشت درست کردم و کارهام رو کردم که بابارضا اومد ولی هنوز از معین خبری نبود خیلی دلم براش تنگ شده بود که ساعت 9 شب اومد ولی خواب آلود... برای همین خوابید وقتی که بیدار شد حال خوبی نداشت و ناراحت بود برای همین بهش گفتم که بریم حموم تا حال و هوات خوب بشه , بردمش حموم و باهش بازی می کردم که توی حموم حالش بهم خورد و حسابی غمگین شد چون از حالت تهوع و حال بهم خوردن حسابی بدش میاد , از حموم اومدیم بریم و توی خونه باهم بازی کردیم ولی عزیز د...