معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

مریضی قبل از شروع مدرسه ها

1394/6/30 23:50
310 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولو روز 29 شهریور به همراه مامانی و آقاجون رفته بودن باغ و حسابی بهش خوش گذشته بود و بازی کرده بود وقتی من از سرکار اومدم اونا هنوز نیومده بودن برای همین از خونه آقاجون رفتم خونه و خونه رو تمیز کردم و چلو گوشت درست کردم و کارهام رو کردم که بابارضا اومد ولی هنوز از معین خبری نبود خیلی دلم براش تنگ شده بود که ساعت 9 شب اومد ولی خواب آلود... برای همین خوابید وقتی که بیدار شد حال خوبی نداشت و ناراحت بود برای همین بهش گفتم که بریم حموم تا حال و هوات خوب بشه , بردمش حموم و باهش بازی می کردم که توی حموم حالش بهم خورد و حسابی غمگین شد چون از حالت تهوع و حال بهم خوردن حسابی بدش میاد , از حموم اومدیم بریم و توی خونه باهم بازی کردیم ولی عزیز دلم اصلا حوصله نداشت برای همین بغلش کردم و لالایی خوندم تا اینکه خوابید صبح هم که دیرمون شده بود معین کوچولو بهمراه بابایی من رو جای سرویسم گذاشتن و رفتن , ظهر که اومدم خداروشکر حالش بهتر شده بود و ازم اجازه گرفت تا دم در با بچه های کوچه یعنی محمد و امیررضا و ... بازی کنه بعدش باهم رفتیم خونه و واسه شام استامبولی درست کردم بعد که بابارضا اومد با هم رفتیم واسه جشن شکوفه ها گل رز قشنگ خریدیم بعد اومدیم خونه , کارهامون رو کردیم و خوابیدیم
 

پسندها (1)

نظرات (0)