یه خاطره از قلب مامان
عزیز دل مامان وقتی کوچیک بود خیلی دوست داشت تعزیه خوانی کنه مخصوصا وقتی بهش بلندگو رو میدادن دیگه کسی جلودارش نبود همش می گفت بابا بیا . بابا بیا . به اصطلاح تعزیه خوانی می کرد البته لازم به توضیحه که از آقاجونش این خصلت ارثیه . چون آقاجون و عمو حسن از تعزیه خوانهای قدیمی هستن . باباشم خیلی دوست داره معین وقتی بزرگ شد یکی مثل حاج محمود کریمی بشه . ...
عكس هاي معين در تعزيه خواني روز عاشوراي سال 89
خلاصه اي از زندگي معين تو شش ماهه سوم زندگيش
اين شش ماه شايد بگم خيلي برام سخت شده بود چون هم ترم چهارم بود هم معين بزرگتر شده بود همش دلم مي خواست باهش بازي كنم همه كتابمو خط خطي و پاره مي كرد ديگه اصلا نمي تونستم درس بخونم وقتي كه معين مي خوابيد ساعت يك شب به بعد شروع مي كردم به خوندن اون موقع تا ساعت سه صبح مي خوندم بعد ساعت شش هم مي رفتم سر كار روزهاي خيلي جالب و پر خاطره اي بود بالاخره امتحانها شروع شد و من با معدل 18 و بيست و دو صدم فارغ التحصيل شدم ...