معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

خاطرات کلاس چهارم

شاید بگم یکی از بهترین سالهای تحصیلی معین جوون , سال چهارم بود معلم عزیز و مهربونش خانم دهقان بود که حسابی سنگ تموم گذاشت و روی بچه ها هم از لحاظ اخلاق و هم از لحاظ تحصیل کار کرد , بچه ها براش غش میکردن و حسابی عاشقش بودن معین خیلی خانم دهقان رو دوست داشت و برای رفتن به مدرسه لحظه شماری میکرد با توجه به شرایطی که من در دوران بارداری داشتم و اصلا نمیتونستم به درسهای معین برسم , وجود خانم دهقان برام یه نعمت بزرگی بود آخه من همه 9 ماه رو حالت تهوع داشتم و همش حالم بهم میخورد و یکسره توی دستشویی یا کنار خیابون بودم که حالم بهم میخورد و اصلا نمیتونستم روی درس معین تمرکز کنم , وجود خانم دهقان باعث شده بود معین  فوق العاده مستقل بار ب...
21 اسفند 1397

اول مهر سال 97

خدايا شكرت      خدايا شكرت      خدايا شكرت     كه باز توفيق همراهي شدن با معين رو توي اول مهر بهم دادي طبق سنوات گذشته اول مهر رو مرخصي گرفتم تا كنار عزيز دلم باشه ، فرشته كوچولو از سه هفته قبل واسه رفتن به مدرسه لحظه شماري ميكرد و همش ميگفت كي مدرسه شروع ميشه ، واسه اول مهر هم گفت اگه نميتوني مرخصي بگيري اشكال نداره من بزرگ شدم ، خودم ميرم ، گفتم بله كه بزرگ شدي ولي من خودم خيلي دوست دارم كه باهت باشم با هم راهي مدرسه شديم و توي مدرسه بلافاصله از من جدا شد و پيش دوستاش رفت و با هم صف بستن و همش توي صف شيطنت مي كردن بعد از زير قرآن رد شدن و به كلاسهاشون رفتن ، منم به...
3 مهر 1397

رفتن به باغ

يه روز جمعه ، وقتي امين آقا ، آلمان بودن با معين رفتيم دنبال محمدجواد ، آخه محمدجواد توي مدرسه بود و آزمون داشت ، عزيز دلم همش دلش ميخواست بره توي مدرسه ، هي ميگفت مامان بيا بريم توي مدرسه ، بهش گفتم عزيز دلم ، ببين اينا چقدر بزرگن من نمي تونم بيام تو ، وقتي شما هم اينقدر بزرگ شدي ديگه من نميتونم بيام مدرسه ، سختم ميشه ، همشون بزرگن ، بايد بابارضا بياد ولي گوشش بدهكار نبود ، آخرش هم منو كشوند توي مدرسه كنار حياط وايستاد و بچه ها رو نگاه مي كرد ، منم برگشتم توي ماشين بعد با محمد جواد اومد و حسابي خوشحال بود و به محمدجواد ميگفت كه بچه ها چقدر قشنگ فوتبال بازي مي كردن مخصوصا اون چاقه بعدش رفتيم دنبال عمه و از اونجا رفتيم باغ   ...
28 دی 1396

روز جهاني كودك

به نام خدايي كه با آفريدن موجودات كوچك، زندگي رو زيبا و زيباتر مي كنه كودكان زيباترين گلهاي معطر خداوند هستند كه خانه ها را معطر و خوشبو مي كنند و به زيباترين بهارها گره ميزنند خدايا ، خداي خوبم ! هيچ خونه اي رو بدون فرشته نزار و به هر كي كه فرشته كوچولو ميخواد يه فرشته سالم و صالح بده الهي آمين يادش بخير، وقتي كوچيك بوديم براي روز كودك ، همه ي شبكه هاي تلويزيون، از صبح تا بعدازظهر اختصاص به كودكان داشت و همش برامون برنامه هاي قشنگ قشنگ مي گذاشت ولي از موقعي كه شبكه كودك و يا نهال اومده ديگه از اين خبرا نيست و اصلا خيلي از پدر و مادرها از روز كودك يادشون ميره قلب مامان ، با اينكه بزرگ شدي و براي خودت مردي شدي ولي اگه...
16 مهر 1396

شروع مدرسه ها

فرشته كوچولوي مامان امسال كلاس سومي شده و حسابي بزرگ شده از يه ماه پيش لحظه شماري ميكرد كه مدرسه ها كي شروع ميشه، منم كه ميدونستم عزيز دلم صبر نداره ، دقيقا چهار روز قبل از شروع مدرسه ها براش كيف و لوازمش رو گرفتم . كتابهاش رو با هم جلد كرديم و همش دلش ميخواست زودتر شنبه بشه كه بره مدرسه. طبق سنوات هر سال ، اين روز رو مرخصي ميگيرم و با هم به مدرسه ميريم ، اتفاقا موقع صف بندي ، ماني هم پشت سر معين ايستاده بود و كلي با هم خوشحال بودن ، بعدش من به ماني گفتم كه اسمت توي كلاس ديگه اس، ماني هم گفت من دنبال معين ميگشتم گفتم هرجا كه معين باشه منم همونجام ، چرا من توي كلاس معين نيستم و ناراحت شد . بعدش گفت من كدوم كلاس برم ، منم صفش رو بهش نشون...
3 مهر 1396

تابستان پربار سال 96

سلام خدمت همه عزيزان تابستون امسال براي فرشته كوچولو خيلي پربار بود و حسابي سرش شلوغ بود . كلا همه روزهاي هفته رو درگير بود . كلاسهايي كه عزيز دلم ميرفت : بازي رياضي - نقاشي - رباتيك - آشپزي - زبان انگليسي - فوتسال - شطرنج - كار با چرتكه يا همون Ucmas خيلي زياده ، مگه نه !!!! ولي عشق مامان ، همه كلاسها رو به انتخاب خودش ميره و اصلا اجباري توي ثبت نامش نيست. روال مون براي ثبت نام هميشه اينطوريه كه اول ميريم محل ثبت نام و معين كوچولو محيطش رو ميبينه. بعد با مسوولش صحبت مي كنيم كه معين كوچولو بايد يه جلسه بره اگه خوشش اومد ما ثبت نام مي كنيم. خداوكيلي تمام موسسات هم با ما همكاري ميكنند و قبول مي كنند .  ستاره كوچولوي ما...
15 مرداد 1396

گزارشگري

يكي از كارهاي بسيار جالب و ديدنيِ آقا معين، گزارشگريه بقدري قشنگ گزارشگري ميكنه كه من و بابايي مات و مبهوت ميشيم راستش تمام صحبتهاي گزارشگرهاي فوتبال رو توي ذهنش ثبت ميكنه و وقتي خودش با كامپيوتر كار ميكنه يا خودش داره فوتبال بازي مي كنه شروع به گزارشگري مي كنه ، هميشه اينطوري شروع ميكنه : سلام و عرض ادب ، خدمت بينندگان عزيز و ... خدا پشت و پناهت باشه، عزيزدلم!!!  
12 تير 1396

خوابهاي فوتبالي

علاقه عزيز دلم به فوتبال باعث شده كه توي خواب هم خوابهاي فوتبالي ببينه ، توي عيد نوروز وقتي برنامه خندوانه رو نشون مي داد كه توي يكي از قسمتهاي مسابقه خندوانه محمد حسين ميثاقي رو نشون داد كه توي مسابقه برنده نشد براي همين وقتي معين كوچولو خوابش برده بود نيمه هاي شب ، بلند بلند مي گفت محمد حسين ميثاقي ، آفرين ميثاقي . منم از صداش بلند شدم و ديدم داره خوابش رو مي بينه. ديشب هم كه بازي لخويا و پرسپوليس رو نشون ميداد جلوي تلويزيون خوابش برد وقتي پرسپوليس گل زد بهش گفتم گل زدن چشماش رو باز كرد و همش مي مالوند و مي گفت گل زدن يا دارم اشتباه مي بينم گفتم نه يك - صفر جلو هستن كه ديدم باز خوابش برده ، صبح از خواب بيدار شد و بهم زنگ زد و گفت توي اي...
10 خرداد 1396

رفتن به سرزمين عجايب

يه روز جمعه ، عمومهدي زنگ زدن كه بريم سرزمين عجايب ، اولش بابارضا گفتن نه ، بعد معين هم فهميد و حسابي خوشحال شد و گفت بريم. بابارضا هم دلش نيومد كه عزيز دلش ناراحت بشه ،  براي همين قبول كرد . ما و عمومهدي و عمه فاطمه، همگي با هم رفتيم سرزمين عجايب و حسابي بهمون خوش گذشت. امين آقا آلمان بودن و آقاجون و ماماني هم گناباد بودن ، براي همين نتونستن توي جمع ما باشن. بعداز سرزمين عجايب همگي با هم اومديم خونه ي ما و فيلم باديگارد رو ديديم . خداروشكر روز خوبي بود و بهمون خوش گذشت. ...
15 بهمن 1395