اومدن عزیز و آقاجون و محمدامین
دایی محمدرضا رفته بود تهران تا به عزیز و آقاجون سر بزنه اونها هم همه مون رو غافلگیر کردن و با دایی محمدرضا اومدن مشهد , معین کوچولو خیلی خوشحال شد خوشبختانه به تعطیلی خورد و قسمت شد تا ما چند روز دور هم باشیم , شب نوزدهم افطاری خونه دایی محمدرضا بودیم و فرداش چون بابارضا می خواست بره سرکار دیگه واسه مراسم شب احیا جایی نرفتیم و اومدیم خونه و با تلویزیون مراسم شب احیا رو انجام دادیم پنجشنبه با معین رفتیم و چند تا قالب ژله خریدیم و یه مقدار خرید کردیم و اومدیم خونه با هم ژله درست کردیم بعدش که می خواستم پیراشکی درست کنیم بابا رضا از سرکار اومد و کلی کمک ما کرد بعد ما به بابارضا گفتیم که برین بخوابین آخه خیلی خسته بود ,البته هنوز دراز نکشید...