معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

اومدن سامان جون به خونه ما

مامان و بابای سامان چند روزه که حسابی درگیر کارهای خونه جدیدشون هستند , شنبه , سامان به همراه معین کوچولو اومدن خونه ما و حسابی با هم بازی کردن , کلی به همه مون خوش گذشت , اولش کامپیوتر بازی کردن و بعدش رفتن خونه شون تا یه مقدار بابارضا کمک عمو حسین کنند بعدش هم دوباره با سامان برگشتیم خونه و با هم بازی کردیم , یه مقدار تنیس روی میز بصورت نشسته روی سرامیک ها , یه مقدار اجرای فوتبال واقعی توی خونه و دو دست هم فوتبال دستی بازی کردیم البته تیم معین و سامان قوی بودن و همش ما رو شکست می دادند . بعدش هم بابارضا با سامان و معین , PS بازی کرد . بعد شام خوردیم و به سامان گفتیم که شب رو اینجا بخواب ولی آقاجون اومد دنبالش و رفت . راستش معین همیشه دو...
13 دی 1393

ماجرای سفر به تهران

یک مأموریت کاری واسه مامان برای روز چهارشنبه و پنجشنبه پیش اومد برای همین تصمیم گرفتیم که من و معین زودتر بریم و چند روزی پیش عزیز و آقاجون و خاله ها باشیم برای همین یکشنبه عازم سفر به تهران شدیم و بابارضا توی مشهد موند معین کوچولو توی راه آهن کلی برای باباش گریه کرد و همش می گفت دلم واسه بابا میسوزه که میخواد تنها باشه بالاخره بابارضا خداحافظی کرد و من و معین عازم تهران شدیم توی کوپه ما دوتا خانوم مسن بودن که معین کلی با اونا حرف زد و همش براشون شیرین کاری می کرد موقعی که سوار قطار شد بابارضا بهش یک کتاب داد واسه همون توی قطار کلی سرگرم اون بود و همه رو ( تکمیل کردن, رسوندن خرگوش به هویج , رنگ کردن و ... ) انجام داد , معین عاشق اینجور کتابه...
2 دی 1393

سفر به گناباد

بر اساس رسم و رسوم ؛ هر سال روز بیستم صفر مراسم تعزیه خوانی توی گناباد برگزار میشه که امسال تصمیم گرفتیم که ما هم بریم این اولین سالی بود که بیستم صفر ما توی گناباد بودیم , ولی چون سفر یک روزه بود تصمیم گرفتیم که با ماشین امین آقا بریم و مزاحم اونا بشیم , سفر کوتاه ؛ ولی قشنگی بود معین دوباره نقش حضرت رقیه رو توی قسمت حضرت عباس اجرا کرد ولی چون عمو حسن نبود خیلی قشنگ نتونست نقشش رو اجرا کنه و واقعا خلاء عمو حسن توی مراسم به وضوح دیده می شد ولی محمدجواد حسابی به معین کمک کرد و سعی کرد مثل عمو حسن کنار معین باشه و به معین کمک کنه , راستش محمدجواد خیلی قلب مهربونی داره اینو واقعا از چشماش میشه خوند , همش لباس معین , موهای معین رو درست می کرد و ...
2 دی 1393

کادوهای عزیزجون و فرشته مهربون و آقاجون

فرشته مهربون برای معین یه بازی خیلی قشنگ آورده بود و وقتی از سرکار اومدم معین با خوشحالی گفت : مامان , ببین فرشته مهربون چه جایزه خوبی برام آورده و حسابی خوشحال بود , دیگه چشمتون بد نبینه شاید روزی ده بار مجبور بودیم باهش بازی می کردیم آخه همش می گفت مامان بیا بازی , بعضی اوقات هم که من میگفتم کار دارم , خودش واسه خودش بازی می کرد و دیگه می تونه تمام حرکت هارو بره  و اعداد روی کارت رو بخوونه   اینم عکس معین بعداز برنده شدن عزیز با دایی حسین برای معین چند تا لباس و چند تا دفتر و یک خمیر بازی فرستاده بود ولی من وقت نمی کردم تا برم از دایی حسین بگیرم تا اینکه معین ماجرا رو فهمید و از روز پنجشنبه گیر داد که بریم خمیر...
19 آذر 1393

نقاشی کودک و محرم

وقتی از سرکار اومدم , جیگر طلا یه برگه رو داد و گفت مامان باید توی این صفحه یه نقاشی از محرم بکشم و خودش هم یه نقاشی کشیده بود که این عکس اش بود گفت اون خیمه اس , اونم حضرت عباسه که من صورتش رو زرد و نورانی کردم منم گفتم قربونت برم نقاشی ات فوق العاده قشنگه ولی معلمت نوشته که باید به کمک مادرتون , نقاشی بکشین بیا با هم پاکش کنیم و دوباره نقاشی بکشیم اونم حسابی خوشحال شد بعد با هم نقاشی رو کشیدیم اینم عکس اش : ولی بیشترش رو معین کوچولو کمک کرد ...
19 آذر 1393

شیرینی پزی معین کوچولو

روزهای شنبه معین کوچولو باید کیک و شیر واسه پیش دبستانی ببره , یه روز که از مدرسه اومد گفت مامان خانومم گفته که این کیک ها مواد شیمیایی داره و باید مامان هاتون براتون کیک درست کنه مامان پدرام برای پدرام کیک درست می کنه و خانومم می خواد بهش جایزه بده , من برای خودت می گم که دوست دارم شما هم جایزه بگیری پس برام کیک درست کن که منم کیک خونگی ببرم مدرسه بر حسب اتفاق همون روز , خاله هدیه یه دستور کیک فنجونی بهم داد و منم تصمیم گرفتم با کمک عزیز دلم اونو درست کنم , آخه عزیز دلم خیلی دوست داره توی کارهای آشپزخونه کمک کنه , خیلی راحت بود , من مواد رو آماده کردم و معین کوچولو اونها رو توی ظرف ریخت و هم زد با این کیک یه آموزش کوچولو هم دید آخه توی د...
19 آذر 1393

روز عاشورای سال 93

امسال هم مثل سال قبل روز عاشورا توی گناباد بودیم خیلی خوب بود معین دوباره نقش رقیه قسمت حضرت عباس رو اجرا کرد , سامان هم نقش سکینه قسمت حضرت علی اکبر رو بازی کرد و محمد جواد هم نقش سکینه قسمت امام حسین رو اجرا کرد و محمدصدرا هم نقش علی اصغر امام حسین رو اجرا کرد , فوق العاده لذت بردیم و همه مون از اجرای خوبشون لذت بردیم انشاا... همه تون از سربازهای امام زمان باشین و خدا پشت و پناهتون باشه راستش پارسال کلی به معین وعده وعید دادم تا بره و نقشش رو اجرا کنه هم قول سک سک رو دادم , هم قول کلی جایزه ولی امسال بدون اینکه من بگم آماده بود تا نقشش رو اجرا کنه , شب قبل مراسم هم رفتیم خونه عمه ( مامان امین آقا ) تا معین با محمدجواد و عمو حسن و آقاجون...
13 آذر 1393

عکس های تولد 5 سالگی

سلام عزیز دلم , ببخشید دیر شد , بالاخره امروز وقت کردم عکسهای تولدت رو بزارم البته بیشتر فیلم گرفتیم و چون حسابی سرم شلوغ بود یادم رفت عکس بگیرم , این عکسهارو هم دایی حسین برات گرفته , دستشون درد نکنه این عکس کیک تولدته , بنظرم که خوشگل و خوشمزه بود انشاا... مهمونهاهم خوششون اومده باشه, شمعاش رو معین جوون انتخاب کرده, خیلی خوشگل بود ولی محمد مهرداد شیطون بلا Angri Bird آبی رو خورده بود برای همین روشن نمیشد و کلی طول کشید تا شمعا روشن بشه بعدش هم که مراسم فشفشه روشن کردن داشتیم اینجا بغل مامان اگه گفتی کیه , بله جیگر طلای طاهره خانوم و عمو مهدی , خوشگل خانوم کنار هم زهرا جوونه که توی بازی فوق العاده اس این شیطون بلا...
13 آذر 1393