اومدن خاله زهرا به مشهد
بعدازظهر وقتی که از کلاس قرآن و نقاشی اومدیم , خاله زهرا بهم زنگ زد که متأهل شده و با همسرش اومده مشهد . منم حسابی خوشحال و غافلگیر شدم , بابارضا بیرون از خونه کار داشت و مجبور بود که بره بیرون. منم به خاله زهرا گفتم بیاین خونه ما که دور هم باشیم ولی مهمون مهربون ما قبول نکرد و گفت قرار بزاریم که همدیگه رو بیرون ببینیم برای همین ساعت 9 در خونه قرار گذاشتیم , بابارضا هم ساعت 8:30 رسید خونه , اتفاقا خاله زهرا با همسرش آقا احسان ساعت 9 اومدن و همگی با هم رفتیم رستوران ملکوت , انصافا خیلی جای خوب و تمیز و قشنگیه و خاله زهرا حسابی از جاش خوشش اومد , شام اونجا بودیم و معین هم حسابی خوش زبونی کرد و حرفهای قشنگ قشنگ زد , بعداز شام همگی با هم رفتیم ط...