معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

افطار در باغ امین آقا

1394/4/9 3:35
141 بازدید
اشتراک گذاری

روز دوازدهم ماه مبارک وقتی که من و بابایی از سرکار اومدیم ,  آقاجون گفتن که واسه افطار بریم باغ , معین کوچولو حسابی خوشحال شد گفت :آخ جون, محمدجواد و محمدصدرا هم میان, اول رفتیم خونه و بابارضا دراز کشید و من زود واسه سحر قورمه سبزی درست کردم و کلی با جوجه کوچولو که همش می گفت بیا بازی , بیا بازی ! فوتبال, بچه بازی و هندبال بازی کردم؛ بالاخره همه مون عازم باغ شدیم ولی محمدصدرا کوچولو نیومد , برای همین چون تعدادمون کم بود , ما با ماشین امین آقا رفتیم , توی باغ کلی با محمدجواد و معین فوتبال بازی کردم ولی چون اونا قوی بودن حسابی من رو گل بارون کردن بعدش صدای اذون اومد و ما دست از بازی برداشتیم و افطار کردیم , هوا خیلی خوب بود و حسابی خوش گذشت , بعد هم میوه خوردیم , آخرشب هم آقاجون و امین آقا و بابارضا تخت هایی که واسه باغ آوردن رو توی اتاق چیدن و ما هم نظر دادیم و بعدش نماز خوندیم, البته معین کوچولو هم وضو گرفت و با ما نماز خوند و به همه گفت زود باشین نماز بخونین وگرنه نمازتون قضا میشه برای همین همه نماز خوندن و برگشتیم خونه . وقتی رسیدیم ساعت 12 شده بود و معین کوچولو توی راه خوابید و منم چون سحری درست کرده بودم و کاری نداشتیم زود خوابیدم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)