آخرین جلسه کلاس فوتبال
دیروز آخرین جلسه کلاس فوتبال عزیز دلم بود و بالاخره تموم شد خیلی حیف شد آخه معین خیلی خیلی این کلاس رو دوست داشت , جلسه آخر قلب مامان کاپیتان شد و خودش اعضای تیمش رو انتخاب کرد , جلسه قبل هم سامان رو با خودش برد و سامان هم توی فوتبال , بازی کرد و یک گل هم زد
توی این دوره کلاس فوتبال, معین کوچولوی من چهار تا گل زد خیلی هم قشنگ دروازه بانی کرد همش مربی اش و کمک مربی اش (آقای شریفی و آقای قدیمی) می گفت معین دروازه بانی اش خیلی خوبه , دیروز همش خودش رو توی زمین می انداخت زمین , بعد از بازی ازش پرسیدم چرا اینقدر خودت رو می اندازی زمین , گفت آخه مثل تلویزیون میخواستم که پنالتی بشه بعد یه پنالتی بزنم , کلی با مامانی و آقاجون و بابایی به این حرفش خندیدیم
بعد از اینکه کلاسش تموم شد به آقای شریفی گفتم بچه ها رو مرتب کنن که عکس بگیریم بعدش بچه ها رو مرتب کردن و عکس دست جمعی گرفتیم آقای شریفی هم به بچه ها گفت که یک نفر یه شعر بخونه هیچ کس نخوند معین هم شعر یک توپ دارم قلقلیه رو خوند خیلی دوست داشتم شعر بچه خوب شیر بخور رو بخونه ولی اونو خوند بعد هم بهشون لوح دادن و روبوسی کردن و اعلام کردن که معین کوچکترین عضو باشگاهه
راستی وقتی معین رو ثبت نام کردیم کفش فوتبالی نبود که اندازه معین باشه برای همین مجبور شدیم براش کفش ورزشی بگیریم که چراغ دار بود البته خودش انتخاب کرده بود وقتی که رفت لوحش رو بگیره تاریک شده بود و چراغ های کفشش روشن میشد همه تشویقش کردن و براش هورا کشیدن و مربی ها کلی خندیدن و گفتن کفشهاش چقدر قشنگه و عزیز دل مامان حسابی خوشحال شده بود
توی این دوره کلاس فوتبال معین جون با آرش, کیان, حسام, امیرعلی( فوق العاده بود فکر کنم در آینده یک فوتبالیست حرفه ای بشه-انشاا... ), صدرا, محمد, امیرحسین, پیام, رضا, امیرعباس, ایلیا, سجاد دوست شد
انشاا... همه شون توی زندگی شون موفق و سربلند باشند و خوشبخت و عاقبت بخیر بشن و به همه آرزوهای قشنگشون برسند, به امید توفیق روز افزون تک تک این عزیزان و همچنین مربی های زحمت کش شون