معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

مسافرت معین و مامان و باباش

1390/10/22 11:55
527 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بچه ها , ما اومدیم تهران , پیش عزیز و آقاجون و خاله ها و عمو حسین و نازنین و محمد امین

با قطار اومدیم , اولش که معین کوچولو ترسیده بود و گریه میکرد که با قطار نریم , من قطار دوست دارم ولی نمی خوام با قطار برم و حسابی ترسیده بود و با کلی دنگ و فنگ راضی اش کردم که گریه نکنه

بعدش کلی با بابا رضا بازی کرد و تا ساعت 12 شب  این ور و اون ور می رفت تا اینکه خوابش گرفت و خلاصه خوابید و تا صبح خوابید و ساعت هفت صبح بیدار شد و عمو حسین اومدن دنبال ما که از ساعت 5 صبح علاف ما بودن که ما هفت و نیم رسیدیم بعدش اومدیم خونه آقاجون و کلی با محمد امین و اسباب بازی های خونه خاله اکرم بازی کرد بعدش  نازنین و خاله سمیه اومدن که معین کوچولو سرگرم نازنین شد و من وقت کردم تا وبلاگش رو بروز کنم . فعلا بای

     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله جون
25 دی 90 12:25
خوش بگذره عزیزم


مرسي ، جاتون حسابي خالي بود
....
30 دی 90 18:02
سلام.ممنون میشیم بو وبلگ دختر خاله هام به ادرسwww.salsar2.blogfa.comسر بزنید ونظر بذارید.وبلاگ زیبایی دارید.



سلام چشم حتماً
زهره مامان نیایش
8 بهمن 90 10:09
همیشه به سفر و خوشی
آرزو
8 بهمن 90 13:04
سلام سفرتون بی خبر سفر خوبی داشته باشید
مادر کوثر و علی
9 بهمن 90 14:48
سلام به به بسلامتیییییییییییییی به تهران خوش آمدید خانمی
زهره مامان نیایش
16 بهمن 90 13:15
سفرا بی خطر کم پیدایین
tina
21 بهمن 90 9:33
سلام من شما رو پیوند روزانه کردم شما هم منو بکنید ممنون میشم