ماجرای انگشت فرشته کوچولو
روز یکشنبه , وقتی از سرکار اومدم , آقاجون و مامانی و معین هم از باغ اومده بودن , اتفاقا معین کوچولو انگشت کوچیک دستش رو لای در وانت آورده بود و حسابی باد کرده بود , آقاجون و مامانی گفتن , ماشاا... عجب صبری داره چون اصلا به ما نگفت که دستش لای در اومده , معین هم گفت وقتی آقاجون و مامانی داشتن وسایل رو جمع می کردن میخواستم سوار ماشین بشم که دستم لای در اومد , اتفاقا خیلی درد گرفت ولی اصلا گریه نکردم , آقاجون گفتن وقتی رسیدم خونه دیدیم که دستش رو یه جور گرفته اونجا فهمیدیم چی شده , من و معین رفتیم کلاس فوتبال و بعداز کلاس فوتبال بابارضا اومد دنبالمون که تا سلام گفت , بلافاصله دست معین رو دید و گفت وای چی شده و معین هم ماجرا رو تعریف کرد , بابایی هم گفت شما نباید می رفتید کلاس فوتبال , باید میرفتین دکتر, برای همین رفتیم بیمارستان فارابی , اتفاقا از انگشت معین عکس گرفتن و گفتن خداروشکر اتفاقی نیفتاده و برای اینکه زیاد تکون نخوره انگشتش رو آتل کردن