رفتن به باغ همراه با آقاجون و عمو حسین
معین کوچولو وقتی میخواد منو بیدار کنه همیشه من رو بوس می کنه و من بلافاصله بیدار میشم از وقتی کوچولو بود این عادت رو داشت , روز جمعه هم این کار رو کرد و من بیدار شدم و با هم صبحونه آوردیم و خوردیم , بعدش عازم باغ شدیم توی باغ آقاجون و عمو حسین بودن , البته عمه و امین آقا تهران بودن. اتفاقا هوا خیلی خوب بود و زیاد گرم نبود چای و ناهار خوردیم و استراحت کردیم که با صدای جیغ و داد و .. بیدار شدم , فرشته کوچولو به همراه سامان رفته بودن توی استخر و حسابی آب بازی کردن و بهشون خوش گذشته بود . بعدش منم رفتم و به جمعشون پیوستم .بعداز آب بازی , باهشون فوتبال بازی کردم که اتفاقا من رو سوراخ سوراخ کردن و یازده تا گل به من زدن البته من هم شش تا گل زدم بعدش میوه خوردیم و تقریبا ساعت 9 بود که از اونجا عازم خونه شدیم . خلاصه روز خیلی خوبی بود و حسابی بهمون خوش گذشت و جای عمو مهدی و عمه و خانواده هاشون حسابی خالی بود