معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

رفتن به باغ

1394/5/2 23:47
212 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز جمعه با صدای تلفن بابارضا بیدار شدیم که معین کوچولو پشت خط بود و به باباش میگفت من باغم , شما هم زود بیاین , تازه دستکشای دروازه بانی هم بیارین و یه عالمه سفارشات بهمون داد که با خودمون ببریم باغ , اتفاقا امین آقا اومدن دنبالمون و همه مون راهی باغ شدیم , دایی حسین و آقا مرتضی هم به همراه خانواده هاشون اومدن , روز خیلی خوبی بود و به همه مون خوش گذشت ,مامانی واسه ناهار آبگوشت درست کرده بودن که خیلی خوشمزه و خوش رنگ شده بود .

بعداز ناهار استراحت کردیم, بعدش والیبال بازی کردیم و تا ساعت 11 شب اونجا بودیم وقتی که برگشتیم, معین کوچولو با وانت آقاجون اومد خونه و توی راه هم خوابش برده بود ولی قبل از خواب به آقاجون گفته بود که من شب خونه شما میخوابم به مامان و بابام بگین من رو نبرن خونه , منم وقتی رسیدم , دیدم خوابه , بوسش کردم که بیدار بشه ولی بیدار نشد.

دوستت دارم عزیز دلم , انشاا... خوابهای قشنگ قشنگ قشنگ ببینی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)