معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

رفتن به پارک وکیل آباد و پیست اتومبیلرانی و دامادی همکار بابا

1394/3/8 18:19
163 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز جمعه , معین کوچولو , من و بابارضا رو ساعت 7:30 بیدار کرد منم حسابی خوابم میومد ولی قبول نمی کرد , بالاخره ما هم بیدار شدیم , وقتی میخواستم صبحونه بیارم بهشون پیشنهاد دادم که بریم بیرون شهر که صبحونه بخوریم بابارضا هم قبول کرد برای همین منم همه وسایل رو برداشتم و رفتیم پارک وکیل آباد و اونجا رو تخت های پارک نشستیم و صبحونه خوردیم و حسابی بهمون چسبید بعدش وسایل رو جمع کردیم و رفتیم آب بازی , معین هم حسابی خودش رو خیس کرد , من و بابارضا هم رفتیم توی آب و سه نفری توی آب راه رفتیم و چون هوا گرم بود حسابی بهمون چسبید بعد تصمیم گرفتیم بریم خونه توی مسیر چند تا ماشین و موتور مسابقه رو دیدیم برای همین نظرمون عوض شد و به سمت پیست اتومبیلرانی رفتیم , اونجا حسابی بهمون خوش گذشت کلی ماشین مسابقه بود با شکلهای قشنگ و با سرعت های زیاد , من و معین هم هرچی ماشین سبز و پرقدرت بود تشویق می کردیم بعدش رفتیم سراغ موتورسوارها اونجا هم با حرکت های عجیب و غریب موتورسوارها خیلی جذاب شده بود بعدش رفتیم سراغ پاترول ها و جیپ ها , حسابی اون روز به من و معین خوش گذشت خداکنه به بابارضا هم خوش گذشته باشه

این عکس رو توی راه برگشت از جیگرطلا گرفتم , عزیزدلم حسابی خسته شده بود که اینطوری توی ماشین خوابش برده بود

بعدازظهر هم رفتیم خونه دایی محمدرضا و توی راه برگشت معین کوچولو رو بردیم پارک و حسابی اون روز بهمون خوش گذشت

چندروز بعد هم , مراسم دامادی همکار بابا بود که ما هم شرکت کردیم و مراسمشون توی باغی نزدیکای طرقبه بود که اونجا هم حسابی بهمون خوش گذشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)