معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

فروشگاه کوروش

1394/3/21 15:49
202 بازدید
اشتراک گذاری

جدیدا نزدیک خونه , فروشگاه جدیدی باز شده که معین کوچولو خیلی اونجا رو دوست داره و همش دوست داره با هم بریم از اونجا خرید کنیم حتی اگه یه بستنی هم بخوایم بخریم میگه بریم اونجا و چرخ خرید برداریم و بستنی رو از اونجا بخریم خلاصه ما مشتری دائمی این فروشگاه شدیم , یه بار که باهم رفتیم فروشگاه معین کوچولو یه نوع ژله دید که میخواست بخره منم گفتم فعلا نه چون دوبار از این فروشگاه ژله خریدیم و هنوز تموم نشده وقتی تموم شد میایم میخریم و معین هم افتاد روی دنده لج و من قبول نکردم البته قبل از اینکه بریم داخل فروشگاه , قول داده بود که فقط بستنی بخره , خلاصه ما از فروشگاه اومدیم بیرون و معین حسابی عصبانی بود و حرف من رو گوش نمیداد و جداگانه برای خودش به سمت خونه می اومد و منم پشت سرش میومدم تا اینکه به خونه رسیدیم و وقتی اومدیم خونه خیلی عصبانی بود و حرف گوش نمیداد و شروع کرد به کثیف کردن خونه و پشتی های مبل ها رو وسط خونه می ریخت منم رفتم روی تخت دراز کشیدم و گفتم معین جان من خسته ام و استراحت می کنم اونم حسابی کل خونه رو بهم ریخت همه وسایل رو کف اتاق ریخت منم اصلا توجه نکردم و چشمام بسته بود بعداز نیم ساعت که حسابی همه جا رو خراب کرده بود گفت مامان , مامان! گفتم جانم گفت اگه ژله هام تموم بشه برام میخری گفتم آره من که گفتم میخرم بزار هروقت تموم شد برات بخرم که ژله اش تازه باشه, اونم شروع کرد به تمیز کردن خونه و من اصلا چشمام رو باز نکردم و تا نیم ساعت تلاش میکرد که خونه رو تمیز کنه منم توی دلم کلی بهش خندیدم و به خودم گفتم آخه کوچول موچول من که از اولش گفتم برات می خرم ولی قبول نکردی حالا اینقدر با دستای کوچولوت داری زحمت می کشی خلاصه بعداز نیم ساعت تلاش کردن گفت مامان بلند شو خونه تمیزه منم گفتم مگه خونه کثیف بود گفت یه کم وسایل وسط اتاق بود اونارو تمیز کردم بلند شو با هم بازی کنیم منم بلند شدم و باهش بازی کردم ولی کلی از دست کارهاش خندیدم

این صفحه رو واسه خاله سمیه رنگ کرد و با تلگرام برای خاله جوونش فرستاد

ظهر میخواستم ناهار درست کنم که فرشته کوچولو گفت کاش می تونستم واسه آشپزخونه یه در , درست کنم و درش رو قفل کنم تا اینقدر نری آشپزخونه و کار کنی و بیای با من بازی کنی منم از دست این حرفش کلی دنبالش کردم و اون خوشحال شد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)