رفتن به باغ به همراه دایی و اعظم خانوم
دایی محمدرضا و اعظم خانوم , این هفته , همه مون رو غافلگیر کردن و تصمیم گرفتن با ما بیان باغ , خیلی خوشحال شدیم , خلاصه صبح جمعه آماده شدیم و رفتیم دنبال دایی و از اونجا هم , همگی عازم باغ شدیم , بابارضا رفت محل کار من رو به دایی و اعظم خانوم نشون داد , بعدش ما رو بردن باغ , روز خیلی خوبی بود , خیلی خوش گذشت , اولش دایی , چون شیفت شب بود , خوابید ولی بعدش بیدار شد و با اعظم خانم رفتیم گشت و گذار , اتفاقا واسه ناهار تصمیم گرفته بودیم که مرغ بریونی درست کنیم , عجب مرغی شده بود , حسابی خوشمزه شده بود ولی چون اولین تجربه بود , همش فکر میکردیم شاید خوب نشه ولی حسابی خوشمزه شده بود , دیر ناهار خوردیم ولی عجب ناهار خوشمزه ای بود , معین کوچولو که زیاد اهل پرخوری نیست , حسابی غذا خورد , بعدش هم یه کم بزن و برقص به راه انداختیم , جاتون حسابی خالی بود , اتفاقا معین هم حسابی با جواد بازی کرد و ادای تیکه های مربوط به سریال درحاشیه رو درآوردن , همش میگفتن , این منطقه واس ماس , یعنی کلش واس ماس , یا همش مثل مهران غفوریان می خندید و کلی ما بهش می خندیدیم , بعدش با محمدجواد کلی فوتبال بازی کرد و حسابی خودش رو خسته کرد بعدش هم به زور دایی برد خونه و همش خوشمزه بازی درمیاورد و می گفت بیاین یه چایی بخورین آخه دوست نداشت بخوابه همش دنبال فرصته که از خواب فراری کنه ,
فدات بشم اگه بخوابی , دنیا تموم نمیشه