معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

ماموریت شیراز مامان

1393/11/27 11:9
158 بازدید
اشتراک گذاری

این اولین بار بود که می خواستم کوچولو رو برای چند شب کنار بابایی بزارم, یه مأموریت ورزشی برای مامان پیش اومد برای همین مجبور شدم که عازم شیراز شم خیلی استرس داشتم همش می گفتم این چند روز معین چیکار می کنه , هر موقع که حرف رفتن پیش میومد معین ناراحت می شد و می گفت دوست ندارم بری, شبا من چیکار کنم, بهش می گفتم اسباب بازی میارم ولی می گفت من اصلا اسباب بازی نمی خوام , بالاخره قانع شد و من عازم شدم مسافرت خوبی بود ولی کلا دوری برام خیلی سخت بود , البته تجربه اول شرکت در مسابقات تیراندازی رو داشتم و تجربه خیلی خوبی بود مقام چهارم انفرادی رو کسب کردم و امتیازم هم با نفرات دوم و سوم یکی بود و مقام سوم تیمی رو کسب کردیم , بالاخره از مسافرت برگشتم ولی چون با تأخیر رسیدم معین رو اون شب ندیدم و فرداش رفتم سرکار , ساعت 10 بود که آقاجون زنگ زدند که اگه تونستی بیا چون معین خیلی بی طاقتی می کنه واسه همین من هم مرخصی ساعتی گرفتم و اومدم خونه , کلی خوشحال شد و بعدش با هم اومدیم خونه خودمون و تفنگی که با هماهنگی بابارضا براش گرفته بودم رو دید و کلی خوشحال شد .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)