شاهکار جیگرطلا
چشمتون روز بد نبینه, جمعه گذشته یعنی سه بهمن, معین و بابارضا میخواستن برن خونه آقاجون که به آقاجون توی کار رنگ کردن خونه کمک کنند که به اصرار معین من هم عازم خونه آقاجون شدم برای همین زود لباس ها رو توی لباسشویی انداختم و رفتیم و تا شب خونه آقاجون بودیم , وقتی برگشتم خواستم لباسها رو توی تراس پهن کنم که دیدم وای چرا لباس ها این طوری شدن , همشون گوله شده بودن و رنگهاشون قاطی شده بود , بله , فرشته کوچولو , کلید آب گرم لباسشویی رو روشن کرده بود اونم تا دمای 90 درجه سانتیگراد, حسابی عصبانی شدم و بهش گفتم , عزیزدلم اگه بهت نگفته بودم , ناراحت نمیشدم فقط از این ناراحتم که قبلا بهت توضیح داده بودم که نباید این کلید رو بزنی , و دیگه هیچی نگفتم و رفتم لباس ها رو پهن کردم ولی دیگه اونا که لباس نمی شد , بعدش فرشته کوچولو اومد و من رو بوسید و وقتی دیدم که از کارش ناراحته دیگه چیزی بهش نگفتم , ولی صبح که لباسشویی روشن کردم و داشتم آماده میشدم , معین کوچولو بهم گفت علت اینکه شیشه لباسشویی اینطوریه چیه ؟ چرا یه قسمتش گرده و یه قسمت دیگه اش اینجوریه و خودش همش به شیشه دست میزد , اینو قبول دارم که اگه کم توجهی نمی کردم و خودم هم به شیشه دست میزدم می فهمیدم که شیشه داغه ولی متأسفانه چون عجله داشتم بهش گفتم بعدا با هم در رابطه اش صحبت می کنیم بزار فعلا آماده بشم , اینم ماجرای شاهکار فرشته کوچولو
خدا تموم فرشته کوچولو ها رو واسه مامان و باباها نگه داره , الهی آمین!!