خاطرات این چند وقت
باعرض سلام و احترام خدمت دوستان و آشنایان
از اینکه دیر به دیر میام و دیر به دیر توی وبلاگ معین مطلب می نویسم خیلی ناراحتم ولی واقعا سرم شلوغه راستش, اسباب کشی داشتیم و حسابی گرفتار بودم ولی خداروشکر بالاخره اسباب کشی مون تموم شد و اگه خدا بخواد یه مقدار از وقتم آزاد شده , معین جون دو هفته اس که مهد نرفته , آخرین روزی که رفت مهدش جشن گرفته بودن و معین نقش زردآلو رو اجرا کرد و این شعر رو خوند : الهی فداش بشم خیلی قشنگ خوند:
به به به رنگینم خوشمزه و شیرینم
رویم زرد بیمارم لپم سرخ تب دارم
هم خوشرو و هم خوشبو زرد و سرخم , زردآلو
آخرش هم گفت , من معین محمدزاده هستم در نقش زردآلو ,
فوق العاده قشنگ بود , من و بابارضا هم مرخصی گرفتیم و رفتیم , آخه خیلی برامون ارزش داشت تا اجراش رو ببینیم , معین جون هم کلی خوشحال بود که ما رو می دید ولی رفتنمون هم ماجرایی داشت توی راه بنزین تموم کردیم یه مقدار از راه رو تند تند رفتیم که به جشن برسیم و بعداز جشن هم چند تا کار اداری انجام دادیم مثلا من و معین رفتیم بیمه و بابا رضا هم رفت سر کار و کلی خسته شدیم
دیگه از کارهایی که توی این چند وقت انجام دادیم این بود که سه نفری رفتیم تهران و به عزیز و آقاجون و خاله ها و عمو حسین و نازنین و محمد امین سر زدیم و محمد مهرداد رو هم برای اولین بار دیدیم خیلی خیلی ناز بود هرچی بگم کم گفتم و خیلی هم شبیه باباش بود , حالا که دیدیمش خیلی بیشتر دلمون براش تنگ میشه
یکی دیگه از اتفاقهای مهم اینه که نی نی خاله آزاده ( آترین خانوم ) و خاله مهسا ( کیانا جون ) بدنیا اومد و من و معین با خاله بهرخ و درسا رفتیم و نی نی هاشون رو دیدیم .