معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

فوق برنامه های کلاس

سرکار خانم علیزاده برای تقویت شنیداری بچه ها هر هفته براشون یه قصه می گفت و بچه ها توی خونه قصه رو واسه مامان و باباها تعریف می کردن بعد اون قصه توسط مامان نوشته می شد و واسه خانم علیزاده فرستاده میشد اینطوری خانم علیزاده متوجه می شدن که کی به قصه گوش داده و کی گوش نداده بعضی از اونارو من عکس گرفتم که اینجا گذاشتم شعرهایی که باید واسه جشن الفبا حفظ می کردن آخرین کاردستی کلاس اول معین کوچولو آدمکهای لبخند که برای گرفتن هر یه دونه اش کلی تلاش کردن ...
5 خرداد 1395

عکسها و یادگاری ها

معین کوچولو در حال سلفی گرفتن رانندگی بعداز آرایشگاه واقعا می چسبه , همیشه وقتی با بابایی می ره آرایشگاه تا موقعی که کار بابا تموم بشه شروع می کنه به راننده بازی و منو همه جای دنیا می رسونه اینم یه عکس از خواب قشنگ فرشته کوچولو که مثل فرشته ها خوابیده اینجام که بابارضا, فرشته رو خوابونده اونم با صدای قشنگی که داره ...
3 خرداد 1395

اومدن مهمون کوچولو به خونه ما

وقتی از سرکار اومدم دیدم که یه مهمون کوچولو خونه ماست که اونم محمدصدراجونه,معین کوچولو هم حسابی خوشحال و با هم یه عالمه بازی کردن , خوراکی خوردن خلاصه با هم کلی عشق کردن بعدش مهمون کوچولوی ما خوابش می اومد برای همین فرشته من شروع به مشق نوشتن کرد و محمدصدرا جوون هم خوابید محمدصدرا جوون بیدار شد بعدش شام خوردیم و رفتیم پارک کلی هم اونجا بازی کردن بعد مهمون کوچولو رو به خونه شون رسوندیم و ما هم برگشتیم خونه خدا نگهدارت باشه مهمون کوچولوی ناز ما ...
25 ارديبهشت 1395

جشنواره آش

مدرسه معین جشنواره آش رو برگزار کرد و ما هم به مامانی و آقاجون زحمت دادیم و آش گنابادی که به آش جوش پره معروفه رو بردیم واقعا نمی دونم چه جوری محبت های مامانی و آقاجون رو جبران کنم از صبح زود شروع به پختن آش کردن وقتی من رسیدم فقط مواد رو لای خمیر کردیم و توی قابلمه ریختم بعدش من با آقاجون آش رو بردم مدرسه و از اونجا رفتم سرکار و یه کاسه هم به اصرار مامانی برای همکارهام بردم که اونا هم حسابی خوششون اومد. کارشون حرف نداشت و باعث شدن که معین توی جشنواره برنده بشه , خدایا شکرت چقدر مهربونی اینم نتایج جشنواره ...
10 ارديبهشت 1395

رفتن به مهمونی خانم قاسمی

یه روز خانم قاسمی ( همکار و دوست عزیز مامان ) ما رو به خونه شون دعوت کرد اونجا معین کوچولو با امیرمحمد آشنا شد و با آترین کوچولو و درساجون و مهدیار جون شروع به بازی کرد و حسابی بهش خوش گذشت که آخرش میخواستیم بریم خونه گفت چقدر زود تموم شد و اصلا دلش نمیخواست از اونجا بیاد . البته حق داشت فوق العاده به همه مون خوش گذشت , خدا انشاا... بهش سلامتی و برکت فراوون بده ...
9 ارديبهشت 1395

خاطرات قدیمی

سیزده به در همه با هم به همراه دایی حسین و خانواده شون رفتیم باغ امین آقا و حسابی به همه مون خوش گذشت آقاجون به همراه عمومهدی اومده بودن خونه ما و معین کوچولو حسابی ذوق زده بود با عزیز و دایی محمدرضا رفته بودیم باغ امین آقا با آقاجون و دایی محمدرضا رفته بودیم باغ امین آقا عکسی که از حرم امام رضا گرفتیم خدا به تمام کسانی که باعث بوجوداومدن این خاطرات قشنگ می شن سلامتی و برکت بده و همیشه دلهامون رو بهم نزدیک و نزدیک تر کنه, الهی آمین ...
5 ارديبهشت 1395

عکس های مدرسه فرشته کوچولو

چند وقته سرم شلوغه و وقت نکردم تا عکس های عزیزدلم رو بزارم امروز تصمیم گرفتم عکس های مدرسه معین جون رو بزارم, وقت نکردم مرتب کنم توی این پست سعی کردم زحمات خانم علیزاده ( معلم معین جوون ) رو ثبت و ضبط کنم تا معین همیشه یادش باشه که یادگرفتن حروف الفبارو مدیون کی هست خانم علیزاده , از ته دلم دوستتون دارم و هیچوقت این محبتتون رو فراموش نمی کنم انصافا واسه بچه ها خیلی زحمت می کشین دوستتون داریم , زیاد زیاد زیاد تمام مشهد رو گشتم تا بالا خره تونستم کیف لاک پشت نینجا بخرم اینم کیفش!! میز تحریر بن تن رو هم برای عزیز دلم گرفتیم واسه جشنواره آب بطری درست کردیم وقتی که یاد گرفتن آب رو بنویسن    ر...
1 دی 1394

خاطرات آذرماه جیگرطلا

روز دوم آذرماه جلسه اولیا و مربیان بود که من شرکت کردم و از راهنمایی ها معلم خوب و عزیز معلم کوچولو استفاده کردم و کارنامه دو ماهه عزیز دلم رو گرفتم  روز پنجم آذر عزیز دلم عضو کتابخانه شده بود و حسابی از این قضیه خوشحال بود و بعدازظهرش هم , سه نفری مون رفتیم و کتابهایی که خانم علیزاده معرفی کرده بودن به همراه چند کتاب دیگه واسه فرشته کوچولو خریدیم که یه سه جلدی اش اصلا توی مشهد نبود که به عموحسن گفتم تا زحمتش رو بکشن و از تهران براش بخرن روز جمعه هم رفتیم باغ و کارت عضویت کتابخانه اش رو هم با خودش آورد و خیلی دوستش داشت . اونجا کلی معلم بازی کردیم و روی کتابهایی که جدید خریده بودیم , کار کردیم و حسابی بهمون خوش گذشت شنبه هم وقت...
1 دی 1394

عکسهای محرم سال 94

عزیز دل خاله , آقا مهردادی (عاشورا و تاسوعا) اینم دوتا وروجک ها , قربونشون برم من جوجه کوچولوی خودم با چتری که براش خریدم شیطنت های آقا معین موقع خرید کاپشن بابارضا و عموحسن که به آقاجون و مامانی و امین آقا و فاطمه خانوم زحمت داده بودیم کجایی کوچولو!! جاتون خالی , آخرشب رفتیم حرم خیلی فاز داد اینم بابارضا از ضریح آقا امام رضا گرفت , قربونش برم الهی!! اینم یه عکس از خواب قشنگه فرشته کوچولو بیستم صفر توی گناباد که عزیز دلم بازم نقش ایفاد کرد این عکس رو توی جایگاهی که مخصوص استقبال از زائران پیاده بود گرفتیم: بابارضا و معین کوچولو و آقای شاهرودی ...
20 آذر 1394