معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

هدیه های بدنیا اومدن معین جوون

عزیز دلم وقتی بدنیا اومدی همه بهمون لطف داشتن و کلی هدیه برات آوردن عمو حسین و ملیحه خانوم :  10 هزار تومن         آقاجون و مامانی و عمومهدی و طاهره خانوم : گل تزیینی ( عکس میکی و مینی موس که طاهره خانوم دادن ) عمه فاطمه و امین آقا : ظرف چند تیکه غذاخوری چینی خاله اکرم و خاله سمیه : گهوار فلزی ,  لباس قورباغه ای و 10 هزار تومن آقا جون و عزیز : روروک , کالاسکه , نی نی لای لای , شلوار لی , لباس و خرید لوازم اولیه نی نی مثل کیف , شیشه شیر , پودر بچه , کرم بدن , کرم سوختگی و ... دایی علیرضا : 10 هزار تومن آقای شرافتی ( بابای حسین آقا ) : 5 هزار تومن آقای اسکندری (بابای طاه...
22 تير 1390

خلاصه ای از زندگی معین تو شش ماهه اول زندگیش

از موقعی که معین تو شکمم بود دانشگاه قبول شدم تو دوران حاملگی با معین سرکلاسهای ترم اولم می رفتم بعد که معین بدنیا اومد بیست روز مونده بود که ترم دومم شروع بشه چه دورانی داشتیم ، ترم دوم در واقع من مرخصی زایمان بودم و سرکار نمی رفتم ، همه کلاسهام از ساعت ١٤ به بعد بود هر روز معین جون رو ساعت ١٢ با خودم بر میداشتم و به خونه مامان و بابای همسرم می بردم در حقیقت اونا خیلی بهم لطف داشتن ، کلاسهام معمولا ساعت ٧ بعدازظهر تموم میشد با عجله میومدم خونه تا معین رو ببینم شاید بیشتر راه رو می دویدم دوران خیلی سخت و پرخاطره ای بود به لطف معین همیشه شاگرد دوم می شدم تا اینکه کلاسها و امتحانات ترم دومم تموم شد و در واقع شش ماه تموم شد و آغاز سختی های بیشت...
20 تير 1390