خلاصه ای از زندگی معین تو شش ماهه اول زندگیش
از موقعی که معین تو شکمم بود دانشگاه قبول شدم تو دوران حاملگی با معین سرکلاسهای ترم اولم می رفتم بعد که معین بدنیا اومد بیست روز مونده بود که ترم دومم شروع بشه چه دورانی داشتیم ، ترم دوم در واقع من مرخصی زایمان بودم و سرکار نمی رفتم ، همه کلاسهام از ساعت ١٤ به بعد بود هر روز معین جون رو ساعت ١٢ با خودم بر میداشتم و به خونه مامان و بابای همسرم می بردم در حقیقت اونا خیلی بهم لطف داشتن ، کلاسهام معمولا ساعت ٧ بعدازظهر تموم میشد با عجله میومدم خونه تا معین رو ببینم شاید بیشتر راه رو می دویدم دوران خیلی سخت و پرخاطره ای بود به لطف معین همیشه شاگرد دوم می شدم تا اینکه کلاسها و امتحانات ترم دومم تموم شد و در واقع شش ماه تموم شد و آغاز سختی های بیشتر چون هم باید سرکار می رفتم و هم درس می خوندم و هم معین جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی