روز جمعه و ويلاي امين آقا
جمعه اي كه گذشت عجب جمعه خوبي بود حسابي جاتون خالي بود آخه امين آقا يه ويلاي خيلي بزرگ توي بيرون شهر خريده و ما هم همگي باهم رفتيم اونجا ، جاتون حسابي خالي بود ، يه استخر خيلي بزرگ داشت و امين آقا و آقاجون و بابارضا و عمو حسن و عمو مهدي مشغول آب دادن به باغ شدن و وحيد آقا هم كه دو تا ويلا پايين تر بود اومد كمك ما . وحید آقا یه سگ پاکوتاه خیلی قشنگ داشت که دنبال معین می کرد خلاصه خيلي خوب بود . انشاا... زودتر واسمون تاب و سرسره هم بزارین امين آقا دمتون گرم كه اين ويلا رو خريدين آخه به ما كه خيلي خوش گذشت .
وقتي همه مشغول ناهار خوردن بودن ، عزيزدلم اومده بود كنار استخر و صابوني كه اونجا بود رو تو استخر انداخته بود و همش به آقاجون مي گفت درش بيار ، ولي ديگه نشد كه درش بياريم و موند تو آب تا ماهي ها خودشون رو با اون بشورن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی