معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

خاطرات هفته اول عید 94

اول قرار بود معین کوچولو و مامان برن تهران و به عزیز و آقاجون و خاله اکرم و محمدامین سر بزنن بعدش بابارضا هم بهمون ملحق شدن برای همین مجبور شدیم بلیطمون رو کنسل کنیم و واسه فرداش بگیریم , همیشه شب آخرین روز کاری سال رو بابا رضا نمیاد خونه , برای همین من و معین رفتیم خونه آقاجون خوابیدیم صبح بیدار شدیم و مشغول صبحانه خوردن بودیم که بابارضا اومدن و برای ساعت 15 بلیط قطار گرفتیم و هرچی بابارضا گفت که با ماشین بریم ما قبول نکردیم گفتیم شما دیشب نخوابیدین اینطوری توی راه اذیت میشیم خلاصه ساعت 15 راه افتادیم اتفاقا قطار چهارتخته بود و یک همسفرمون نیومد و در واقع کوپه دربست در اختیار ما بود و خیلی خوش گذشت بابارضا حسابی خسته بود سعی می کرد نخوا...
7 فروردين 1394