خلاقيت هاي پدر و پسري
روز جمعه ، مجبور بودم براي مسابقات ليگ برم هيئت ، براي همين معين كوچولو و بابايي شروع كردن به ساختن روباتي كه عموحسن براي جشن تولد معين كوچولو آورده بودن وقتي از هيئت برگشتم هنوز داشتن روي اون كار مي كردن و حسابي قشنگ شده بود ، منم شروع كردم به كمك كردن ، البته وسطاش هم ميرفتم سراغ غذا درست كردن و چلو گوشت درست مي كردم، لباسهارو اتو ميكردم. خلاصه بين درست كردن به اختلاف نظر مي رسيدن ، بعدش به اتفاق نظر مي رسيدن ، قيافه هاشون حسابي جذاب شده بود ، خداروشكر روز خوبي بود ، چون هوا خيلي سرد بود نميشد كه از خونه بريم بيرون، براي همين حسابي توي خونه سرگرم شده بوديم . ولي آخرشب ، رفتيم خونه آقاجون و به اونا سر زديم. خداروشكر ، روز خوبي بود ...