معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

واکسن های معین جون

واي وقتي ياد واكسن هاي معين میفتم نميدونم بخندم يا گريه كنم از دست واكسن زدن هاش, الان ديگه هيچ دكتري رو نمي پذيره وقتي وارد مطب دكتر يا داروخانه مي شيم همش مي گه بريم بدترين واكسن هاش واكسن دو ماهگي و 18 ماهگيش بود   خيلي عزيز دلم اذيت شد تا يه مدت نمي تونست پاشو تكون بده ولي با بقيه واكسن هاش تقريبا كنار ميومد حداكثر يه روز اذیت می کرد کلاً با هر واکسنی کنار نمیومد واکسن شش ماهگی شو تو اصفهان زدم بقیه واکسن هاش توی مشهد بود     ...
8 مرداد 1390

چكاپ كردن معين

دكتر معين جناب آقاي دكتر جمشيد يوسفيه ، خيلي دكتر خوبيه  از همون يك ماهگي معين رو اونجا مي بردم تا شش ماهگي هر ماه يك بار ، از شش ماهگي تا يك سالگي هر دو ماه يك بار و از يك سالگي به بعد تاريخ خاصي نداره و هر موقع كه مريضه يا مشكل خاصي پيش مياد اونجا مي برمش ، تا قبل از شش ماهگي معين خيلي دل درد مي شد و خيلي اذيت مي شد براي همين بيشتر مي بردمش دكتر . معين كوچولوي ما هميشه از وقتي كه وارد اتاق آقاي دكتر ميشيم تا لحظه اي كه ميخوايم بيايم بيرون گريه مي كنه ، كلا با دكترها مي يونه خوبي نداره  ولي آقاي دكتر با صبوري تموم به گريه هاي معين توجه نمي كنه و معايناتش رو انجام ميده اميدوارم هيچ ني ني مريض نشه تا بره دكتر . ...
8 مرداد 1390

اتوبوس سواری

 من و معین یک هفته اس اتوبوس سوار شدیم ، دلم می خواد اینطوری بیشتر با جامعه و اجتماع آشنا بشه اتوبوس سواری رو فعلا دوست داره با هم چند بار رفتیم پارک . پنجشنبه یعنی ٦ مرداد رفتیم پلیس +١٠ تا گواهینامه ام رو تعویض کنم , جاتون حسابی خالی بود , عزیز دلم خیلی اذیتم کرد همش تو بانک ، اعتراض می کرد که بریم ، یه آقایی لطف کرد و نوبتش رو بهم داد ، بعد به معاینه پزشکی رفتیم و کارهامونو با هم انجام دادیم ، تجربه خوبی بود .  
8 مرداد 1390

خلاصه اي از زندگي معين تو شش ماهه سوم زندگيش

اين شش ماه شايد بگم خيلي برام سخت شده بود چون هم ترم چهارم بود هم معين بزرگتر شده بود همش دلم مي خواست باهش بازي كنم همه كتابمو خط خطي و پاره مي كرد ديگه اصلا نمي تونستم درس بخونم وقتي كه معين مي خوابيد ساعت يك شب به بعد شروع مي كردم به خوندن اون موقع تا ساعت سه صبح مي خوندم بعد ساعت شش هم مي رفتم سر كار روزهاي خيلي جالب و پر خاطره اي بود بالاخره امتحانها شروع شد و من با معدل 18 و بيست و دو صدم فارغ التحصيل شدم ...
27 تير 1390

خلاصه ای از زندگی معین تو شش ماهه دوم زندگیش

با شروع شش ماهه دوم زندگی آقا معین ، مامان جونش باید سر کار می رفت از ساعت پنج بیدار می شدم واسه آقا معین شیر می دوشیدم و ساعت شش و ربع صبح معین کوچولو رو به خونه مامانی می بردم و هنوز کلاسهای دانشگاه بطور رسمی شروع نشده بود تا اینکه یک مأموریت آموزشی تو شهر اصفهان از 12 اسفند ماه پیش اومد با مامانی عازم اصفهان شدم تو اصفهان واکسن شش ماهگی معین رو زدیم اونجا از لحاظی که نزدیک معین بودم و ازم دور نبود خیلی خوب بود تا روز چهارشنبه سوری عازم مشهد شدیم و تا 13 عید در مشهد بودیم بعد دوباره ایندفعه با آقاجون عازم اصفهان شدیم و تا آخر فروردین هم اونجا بودیم تا اینکه مأموریت آموزشی تموم شد و به مشهد برگشتیم برای شروع کار به اداره آبکوه منتقل شد...
25 تير 1390