خاطرات ماه مبارک رمضان در سال 90

هنوز معین کوچولوی من شیر میخوره ، وقتی که من و باباش سحر بیدار میشدیم تا سحری بخوریم چند روز اول این شیطون کوچولو هم بیدار می شد و نمیذاشت تا من سحری بخورم و مجبور می شدم تا خوابیده سحری بخورم . کم کم بهتر شد و سحری بیدار نشد . معین خیلی افطاری ها رو دوست داره ، مخصوصا وقتی که همه دور هم هستن . اولین مهمونی که دعوت شدیم خونه آقاجون بود که همه اعضا حسینیه هم بودن تا بعداز مراسم زیارت عاشورا بخونن . اون روز چند تا نی نی کوچولو به اسم مطهره ، رسول ، حسنی هم خونه آقاجون بودن و معین خیلی اونارو دوست داشت و همه اسباب بازیهاشو به اونا می داد تا بازی کنن .

یه شب همگی باهم رفتیم پارک پونه ، نزدیک طرقبه و اونجا افطاری کردیم اونجا خیلی خوش گذشت اولش معین بداخلاق بود ولی بعدش حسابی بهش خوش گذشت ، دو دفعه با محمدجواد سوار ماشین برقی شد البته منم سوار شدم تا معین کوچولو رو نگه دارم

بعد ٢٠ مرداد خونه دایی حسین دعوت شدیم و اونجا هم خیلی به معین خوش گذشت آخه جواد ، مریم ، رویا ، حسنی ، ریحانه و کلی نی نی کوچولوی دیگه هم بود.

بعد ٢١ مرداد خونه یکی از دوستام دعوت شدم حسابی جای شکموها خالی بود آخه دوست عزیزم کلی غذاهای جور وا جور درست کرده بود که از هر کدومش هرچی بگم کم گفتم .

٢٥ مرداد از طرف موسسه قوامین دعوت شده بودیم به رستوران ، اونجا هم خوب بود و کلی خوش گذشت و یک آکواریوم بزرگ داشت و معین کلی سرگرم اون شده بود .

٢٧ مرداد خونه امین آقا دعوت بودیم ولی آقاجون و مامانی و عمو حسن و عمو مهدی و طاهره خانوم نبودن اونا یه جای دیگه دعوت بودن ، اونجا هم کلی به معین خوش گذشت و کلی غذا خورد ، عمه خانوم حسابی زحمت کشید .

٣١ مرداد خونه خاله فاطمه دعوت بوديم خيلي خوش گذشت حسني كوچولو هم بود و معين همش گريه مي كرد تا حسني بغل مامان باشه .

٣ شهریور ، خودمون افطاري داديم

5 شهريور ، افطاري خونه ماماني بوديم جاتون خالي ، آش جوش پره درست كرده بودند بعدش هم همگي باهم رفتيم طرقبه ، حسابي خوش گذشت

7 شهريور ، خونه آقا رضا دعوت بوديم ، اونجا هم خيلي خوش گذشت يه ني ني كوچولو بود كه معين خيلي دوستش داشت .

در ضمن شبهاي احيا هممون خونه آقاي شريفي رفتيم حسابي جاتون خالي بود به معين كه حسابي خوش گذشت